کد مطلب:315301 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

مشرف شدن به سرداب مطهر حضرت اباالفضل
از روزی كه من، «بی نظیر بوتو» و «آصف داری» را در یك فیلم ویدیویی در حال رفتن به مرقد مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام - كه در زیرزمین (سرداب) واقع است - دیده بودم، یكی از آرزوهای من این بود كه بتوانم همان جا به زیارت مرقد مطهر حضرتش مشرف شوم.

به همین جهت برای برآورده شدن این حاجت به خصوص، نماز مخصوص حضرت ام البنین علیهاالسلام را می خواندم.

ما در 29 اكتبر 1997 میلادی به كربلا رسیدیم. من برای رسیدن به حاجت خود همیشه نماز ام البنین علیهاالسلام را در حرم امام حسین علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام می خواندم و به ام البنین علیهاالسلام متوسل می شدم كه خداوند عالم من و انجم را موفق به زیارت قبر مطهر بنماید.

روز پنجشنبه 30 اكتبر بعد از نماز صبح از خدام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام درخواست نمودم كه به هر چاره ای، اجازه ی زیارت قبر مطهر در سرداب را به ما بدهند.



[ صفحه 572]



خدام این كار را ناممكن جلوه می دادند. وقتی معلوم شد كه كلید درب سرداب نزد مسئولی است كه در بغداد می باشد. از این رو تمام تلاش هایم بی ثمر بود. در ضمن گفت وگو با خدام حرم جریان بی نظیر بوتو را یادآور شدم كه او چگونه به آنجا رفت.

جواب خادم این بود - البته با طنز! - آیا شما بی نظیر بوتو هستید؟

رنج و غم با شدت تمام بر ما سایه افكند و ما در گوشه ای از حرم نشستیم.

لحظاتی بعد یكی از افرادی كه احتمالا گفت وگوی ما را شنیده بود، نزد ما آمد و به ما گفت: شما در فلان جا با آقای فلانی دیدار كنید - ان شاء الله - او شما را به قبر مطهر خواهد رساند.

ما آنجا رفتیم و با آن شخص ملاقات كردیم. او با چند تعهد به همراه یك نفر، ما را به سوی حرم فرستاد.

- لازم به ذكر است تعهداتی كه از ما گرفته شد، محرمانه است لذا نمی شود آن را در اینجا بیان نمود -.

ما همراه دو نفر طرف در نقره ای صحن مطهر به راه افتادیم. یكی از آنها به همكارش دستور داد تا در را باز كنند. در باز شد و من و انجم با آن دو نفر داخل شدیم. و درب فوری بسته شد. عده ی زیادی از زایرین جهت ورود تلاش می كردند. ولی جلوی آنها گرفته شد، آن سوی در نقره ای روی زمین یك درب آهنی كه از لابه لای آن، سوی دیگر دیده می شد، با قفلی بسته بود.

یكی از آنها قفل را باز كرد و در را به طرف خود كشید. پلكانی از سنگ مرمر ظاهر شد. او عمامه و عبایش را كند و به رفیقش سپرد و خود به طرف پایین حركت كرد و به من و انجم دستور داد كه پشت سر او راه بیفتیم. ما پشت سر او با این صورت راه افتادیم كه او جلوی من بود و من جلوی انجم، از پلكان به سوی پایین می رفتیم.



[ صفحه 573]



رفیقش همان جا جلوی درب آهنی ایستاده بود و بعد به جایی رسیدیم كه آب از زانوها به بالا رفته بود، ما هر چه جلو می رفتیم عمق آب بیشتر می شد. آن شخص دست مرا گرفت و من دست انجم را گرفتم. در عمق آب راه رفتن بسیار مشكل بود. تا این كه قبر مطهر را دیدیم كه با كاشی كاری مزین شده بود و روی آن یك چادر سبز با گل های آبی پهن بود.

گفتنی است: وقتی وارد سرداب (زیرزمین) شدیم، آن شخص اذن دخول خواند و ما را هم برای خواندن آن، هدایت نمود. حالا همراه با او زیارت اباالفضل العباس علیه السلام خواندیم و در هنگام زیارت خواندن آب را روی قبر و به صورت خودمان می پاشیدم. آن شخص به سر و سینه ی خود می كوبید و گریه می كرد.

سپس به ما گفت: حاجات خود را بطلبید.

ما حاجات خود را بیان نمودیم.

سپس بالای سر قبر مطهر آمدیم. از آن جا خاك گرفتیم، به صورت مالیدیم. آن شخص به زبان عربی سلام و دعای وداع خواند و بعد از آن قبر مطهر را طواف نمود، ما هم همراه او این عمل را انجام دادیم.

از كنار قبر مطهر یك قوطی آب تبركا پر نمودیم.

این جا لازم است آبی را كه در اطراف قبر پاك موجود بود، توصیف نمایم. آن آبی بسیار شفاف و زلال و بوی خوشی داشت.

سپس آن شخص گفت: دیگر وقت شما تمام شده، برگردیم.

ما با همان طریق تا درب رسیدیم و شرف قفل نمودن آن نصیبم شد. و آن شخص كه ما را همراهی می كرد آن شمع را كه در سرداب برای نور روشن نموده بود، برای تبرك به ما عطا نمود. لباس ما كاملا با آب خیس شده بود. وقتی به



[ صفحه 574]



صحن حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رسیدیم، مردمی كه متوجه شدند به جهت تبرك لباس ما را به خود می مالیدند، ولی به ما دستور داده شد كه با كسی حرف نزنیم. از این رو ما با سكوت كامل به اتاق خود در هتل بازگشتیم. [1] .


[1] مولا عباس كي معجزات ص 107.